چند تعریف کوتاه از هوش هیجانی:
۱.هوش هیجانی عبارت است از:توانایی شما برای اکتساب و بکار گیری دانش بدست آمده از احساسات خود و دیگران به منظور دستیابی به موفقیت بیشتر وبهرمندی از زندگی کاملتر.
۲.اصطالح هوش هیجانی برای اولین بار در سال ۱۹۹۰ توسط روانشناسی به نام «سالوی» مطرح شد.وی این اصطلاح را برای بیان کفیت و درک احساسات افراد،همدردی با احساسات دیگران و توانایی اداره خود مطلوب خلق وخو به کار برد.
۳.این هوش مشتمل بر شناخت احساست خویش و دیگران واستفاده از آن برای اتخاذ تصمیمات مناسب در زندگی است.به عبارتی عاملی است که هنگام شکست،در شخص ایجاد انگیزه میکند و در صورت داشتن توانایی بالای شخص در مهارتهای اجتماعی، میتواندمنجر به برقراری رابطه خوب با مردم شود.
۴.هوش هیجانی دربر دارنده ی آگاهی،تنظیم و بیان درست دامنه ای از احساسات است.
۵.از نظر «ال.ای ثراندایک»روانشناس نامدار ،هوش هیجانی یعنی توانایی درک دیگران و برقراری رابطه مناسب با آنها است.
۶.«رون.بار.اون»معتقد است که هوش هیجانی مجموعه ای از توانایی ها،قابلیت ها و مهارتهایی است که فرد را برای سازگاری موثر با محیط خود و کسب موفقیت در زندگی تجهیز میکند و صفت هیجان در این نوع هوش رکن اساسی است.
۵ عامل تشکیل دهنده ی هوش هیجانی
«گلمن »در تشریح هوش هیجانی جایگاه نسبتا وسیعتری برای هوش قائل شده و معتقد است که هوش هیجانی از 5 عامل تشکیل شده است:
۱.شناخت عواطف شخصی
۲.مدیریت عواطف و احساسات
۳.خودانگیختگی
۴.شناخت عواطف و احساست دیگران
۵.مدیریت ارتباط ها
:شناخت عواطف شخصی
خودآگاهی، یعنی تشخیص هراحساس به همان صورتی که بروز می کند
سنگ بنای هوش هیجانی است. توانایی نظارت بر احساسات در هر لحظه برای به دست آوردن
بینش روان شناختی و ادراک خویشتن نقشی تعیین کننده دارد. ناتوانی در تشخیص احساسات
راستین، ما را به سردرگمی دچار می کند. افرادی که نسبت به احساسات خود اطمینان
بیشتری دارند بهتر میتوانند زندگی خویش را هدایت کنند. این افراد درباره احساسات
واقعی خود در زمینه اتخاذ تصمیمات زندگی، از انتخاب همسر گرفته تا شغلی که برمی
گزینند، احساس اطمینان بیشتری دارند.
بعضی از افراد واقعا در زمینه شناخت عواطف شخصی خود فاقد خودآگاهی
اند. این عده وقتی از لحاظ عاطفی و هیجانی به هم میریزند نمیدانند که آیا خشمگین
اند یا غمگین؟ خوشحال هستند یا صرفا پرانرژی؟ این افراد بهای
»بی سوادی هیجانی» خود را در روابط بین فردی و حتی درونی مختل
می پردازند.
مدیریت عواطف و احساسات:
قدرت تنظیم احساسات خود، تواناییای است که بر حس خودآگاهی
متکی باشد و به ظرفیت شخص برای تسکین دادن خود، دورکردن اضطراب ها، افسردگیها یا
بی حوصلگیهای متداول اشاره دارد. افرادی که به لحاظ این توانایی ضعیفند، دایما با
احساس نومیدی، خشم مزمن و افسردگی دست به گریبان هستند، در حالی که افرادی که در
آن مهارت زیادی دارند با سرعت بسیار بیشتری میتوانند ناملایمات زندگی را پشت
سر بگذارند. برای مثال بیرون ریختن غضب را برخی افراد به عنوان روشی برای مقابله
با عصبانیت به کار میگیرند چرا که این باور در میان عموم مردم رواج دارد که
«انجام این کار باعث می شود احساس بهتری پیدا کنی». از دهه 1950 روانشناسان با این
روش مخالفت کردند چرا که دریافتند برون ریزی خشم یکی از بدترین راههای
خاموش کردن آن است، زیرا انفجار غضب عموماً برانگیختگی مغز هیجانی را تقویت میکند
و باعث میشود افراد در عوض احساس خشم کمتر، عصبانیت بیشتری احساس کنند. به همین
ترتیب بسیاری از افراد در زمینه مدیریت اضطراب و نگرانی های خود دچار مشکل هستند.
ذهن نگران در زنجیره بی پایانی از ناراحتیهای جزیی گرفتار میشود، از یک موضوع به
موضوع دیگر میرود و به عقب باز میگردد.
نگرانی های مزمن و مکرر، شبیه چرخش به دور خود است که هیچ گاه
به راه حل مثبتی منجر نمیشوند. توانایی تنظیم هیجانات مختلف - خشم، نگرانی،
افسردگی و غیره-
از مولفههای هوش هیجانی است و عامل تاثیرگذاری در خدمت بهداشت
روان محسوب میشود .
برانگیختن خود:
برانگیختن خود به زبان ساده یعنی کنترل تکانه ها (تکانه هایی
مثل خشم، میل جنسی و…) تسلط بر نفس، تاخیر در ارضای فوری خواستهها و امیال، رهبری
هیجانها و توان قرار گرفتن در یک وضعیت روانی مطلوب. خویشتن داری عاطفی یا همان
به تاخیر انداختن کامرواسازی و فرونشاندن تکانهها یکی از مولفههای اساسی هوش
هیجانی است. افراد دارای این مهارت در هر کاری که به عهده میگیرند بسیار
مولد و اثربخش خواهند بود.
شناخت عواطف و احساسات دیگران:
همدلی، توانایی دیگری است که بر خود آگاهی عاطفی متکی میباشد
و اساس مهارت رابطه با مردم است. افرادی که از همدلی بیشتری برخوردارند به علا یم
اجتماعی ظریفی که نشاندهنده نیازها یا خواستههای دیگران است توجه بیشتری نشان میدهند.
این توانایی آنان را در حرفههایی که مستلزم مراقبت ازدیگرانند، تدریس، فروش و
مدیریت موفق تر میسازد. انسانهایی که در شناخت عواطف دیگران مهارت دارند به
راحتی و گاهی بدون دیدن چهره طرف مقابل مثلا از پشت تلفن قادرند حالت روحی
دیگران را حدس بزنند. شناخت عوطف دیگران به ویژه در روابط بین زوجین اهمیت دارد.
تا هنگامی که انسان در این کشور کویری که زمان و زندگی نام گرفته زندگی می کند،
تنهایی و انزوایش نیز پابرجاست. پس به 2 دلیل مهم میبایست توانایی شناخت عواطف
دیگران را در خود بالا ببریم: اول اینکه چون ما هرگز نمیتوانیم مستقیما
وارد تجربه دیگران شویم، هیچ گاه نمیتوانیم کاملاً بدانیم که طرف مقابل ما چه
چیزی را می خواهد به ما برساند. وقتی پی می بریم که هر قدر تلاش کنیم نمیتوانیم
چنان با هوش یا حساس باشیم که بفهمیم دیگری چه تجربه ای میکند، احساس گناه میتواند
ما را یاری دهد که از روی اصالت، متواضع باشیم. در این بین هر چقدر قدرت و مهارت
شناخت و عواطف دیگران در ما بالا تر باشد بیشتر میتوانیم در دنیای خصوصی و گاهی
درد دیگران سهیم شویم و تنهایی و انزوای آنها را کم کنیم. دوم اینکه «زبان» نمیتواند
تجربه را به خوبی منتقل کند زیرا تجربه نهفته در دل تجارب عمیق انسانی غنیتر از
آنند که کلمات توان بازگو کردن آنها را داشته باشند…
مدیریت ارتباطات:
بخش عمده ای از
هنر برقراری ارتباط، مهارت کنترل عواطف در دیگران است. افرادی که در این زمینه
مهارت دارند، به خوبی و عمیقاً به دیگران گوش میدهند، دیگران را میپذیرند و دست
به قضاوت نمیزنند، در دیگران احساس ارزش و عزت تولید میکنند نه احساس گناه و در
هر آنچه که به کنش متقابل آرام با دیگران بازمی گردد به خوبی عمل میکنند. آنان
ستارههای اجتماعی هستند ستارههایی که حتی در روز نیز درخشان اند!
البته افراد از نظر توانایی های خود در هر یک از این حیطه ها
با یکدیگر تفاوت دارند و ممکن است بعضی از ما مثلا در کنار آمدن با اضطراب های خود
کاملا موفق باشیم اما در تسکین دادن ناآرامیهای دیگران چندان کارآمد نباشیم. بدون
شک زیر بنای اصلی سطح توانایی ما، زیستی و عصبی است اما مغز به طرز چشمگیری شکل
پذیر است و همواره در حال یادگیری. سستی افراد را در مهارت های عاطفی می توان
جبران کرد، هر کدام از این حیطه ها تا حد زیادی نشانگر مجموعه ای از عادات و واکنش
هاست که با تلا ش صحیح میتوان آنها را بهبود بخشید.
مراحل رسیدن به هوش هیجانی
۱.آگاهی از احساسات خود.
۲.کنترل و اعمال مدیریت بر احساسات به ویزه احساس دلتنگ شدن.
۳.خودانگیختگی یا داشتن منبع حمایت درونی.
۴.همدلی یا درک احساسات و علایق دیگران و احترام گذاشتن به تفاوتهای موجود در احساسات افراد نسبت به پدیده های مختلف.
۵.کنترل روابط.
اثرات سودمند هوش هیجانی بر اشخاص
۱.خود ارزیابی و خود آگاهی.
۲.شناخت نقاط قوت و حوزه های پیشرفت.
۳.مهارت در کسب آرامش و اعتماد به نفس.
۴.افزایش قابلیت و توانمندی های اجتماعی.
نمونه هایی از آزمون هوش هیجانی:
برای پاسخ به هر سوال از عدد 1 تا 5 به خود امتیاز دهید.دقت کنید عدد۵ نشان دهنده امتیاز بالا میباشد.
جمع امتیازهای شما باید از حداقل ۱۵ بالاتر باشد.
-1 زمانی
که تحت تنش و استرس هستید، تا چه حد می توانید آرامش خودتان را حفظ کنید؟
2- چنانچه احساس نامطلوب و ناخوشایندی در وجودتان بیابید، تا چه
اندازه پریشان و ناراحت می شوید؟
3-
وقتی می خواهید کاری را انجام دهید، تا چه حد می توانید به جای
توجه بیش از اندازه به جزئیات و زمان انجام کار، صرفاً بر انجام خودِ کار دقت
کنید؟
4- وقتی اشتباهی مرتکب می شوید، آیا به راحتی آن را می پذیرید؟
5- تا چه حد نسبت به احساسات و موقعیت های خـُلقی دیگران حساس هستید و آنها را درک می کنید؟
6- وقتی از شما انتقاد می شود، تا چه حد می توانید بدون مقاومت کردن، انتقادها را بپذیرید؟
7- وقتی عصبانی یا ناراحت می شوید، تا چه اندازه می توانید به سرعت بر این احساساتتان غلبه کنید و خودتان را آرام کنید؟
8- تا چه حد در بروز نیازها و احساساتتان
صداقت دارید؟
9- بعد از این که دچار شکست می شوید، آیا می توانید خودتان را
دوباره پیدا کنید و فعالیت را از سر بگیرید؟
10- تا چه حد از میزان تأثیر رفتارتان بر دیگران آگاهید؟
11- آیا پیش از قضاوت کردن درباره دیگران به خوبی به حرف هایشان
گوش می دهید؟
12- تا چه حد برای برنامه های آینده تان وقت صرف می کنید تا آنها را مرتب کنید و به کارهایی که انجام می دهید فکر کنید؟
نمونه دوم
۱)آیا میتوانید احساسهای خود را بازشناسی کنید و بگوئید در هر موردی بهطور دقیق، چه احساسی دارید؟
بلی خیر